همه چیز (جدید)

همه چیز (جدید)

پدر نیست بدخواه فرزند خویش
همه چیز (جدید)

همه چیز (جدید)

پدر نیست بدخواه فرزند خویش

راننده و عرزاییل ................

ین قضیه میگن واقعیت داره و توی مشهد اتفاق افتاده
مسافرکش بدون مسافر داشته میرفته یهو کنار خیابون یه مسافر مرد با قیافه ی مذهبی میبینه کنار میزنه سوارش میکنه و مسافر صندلی جلو میشینه یه دقیقه بعد مسافر از راننده تاکسی میپرسه :آقا منو میشناسی ؟
راننده میگه : نه
 یهو راننده واسه یه مسافر خانوم که دست تکون میده نگه میداره و خانومه عقب میشینه مسافر مرد از راننده دوباره میپرسه منو میشناسی؟
راننده میگه : نه. شما ؟
مسافر مرد میگه : من عزرائیلم راننده میگه : برو بابا اُسکول گیر آوردی؟

یهو خانومه از عقب به راننده میگه :ببخشید آقا شما دارین با کی حرف میزنین؟
 راننده تا اینو میشنوه ترمز میزنه و از ترس فرار میکنه.

بعد زنه و مرده با هم ماشینو میدزدن 

نظرات 2 + ارسال نظر
ساناز پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 20:39

اوه خاله جون چقدر ترسناک......

na ta in had

مهدی سه‌شنبه 13 اسفند 1392 ساعت 19:13

خیلی جالب بود امیررضا

moteshkeram

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.